هواداران نادر طالب زاده Talebzadeh-Nader

فیلمساز، مستندساز و مدرس سینما - Director

هواداران نادر طالب زاده Talebzadeh-Nader

فیلمساز، مستندساز و مدرس سینما - Director

گفت ‌و گوی علی رضا معتمدی با نادر طالب‌زاده


«حاج نادر» نام مردی است که اگر نشناسیدش ممکن است به نظرتان انسان متناقضی برسد. مردی خوش قیافه و بسیار خوش لباس که به رغم « ظاهر غربی» اش جزو مسلمانان متعصب و شاید اندکی تندرو به حساب بیاید.  او در دهه‌ی1960 برای زندگی و تحصیل به آمریکا رفت و به لطف خانواده‌ی سرشناس و ثروتمندش زندگی مرفه و آرامی داشت.  او برای آموختن سینما به UCLA  رفت و با جوانانی از ادیان مختلف روبه رو شد که مدام درگیر بحث های سیاسی و دینی بودند. یکی از مارکس سخن می گفت و یکی از هولوکاست...

گروه های اجتماعی مختلف در جامعه ی آن روز آمریکا با شتاب در حال به وجود آمدن بودند که هیچ کدام او را جذب نمی کردند. در حالی که از تمام فروشگاه های صفحه فروشی قطعه‌ی هتل کالیفرنیای گروه ایگلز پخش می شد، نادر طالب زاده با اتومبیل کروکی‌اش به این سو و آن سو می رفت و ذهن‌اش پی به حقایق بزرگ تری می برد. حقایقی که زندگی آرام و بی دغدغه ای را که داشت به زودی دست خوش تغییرات بزرگی کرد. درست در آن سوی دنیا در موطن اش انقلابی بزرگ در حال اتفاق افتادن بود و او هم چو اغلب جوانان هم سن و سال اش، به وجد آمده از اندیشه ی تغییر جهان، همه چیز را در «سرزمین شیطان بزرگ» رها کرد و به کشورش بازگشت. کشوری که انقلابش نه کمونیستی بود و نه روشنفکری، در ایران سال 1357 دومین حکومت مذهبی تاریخ معاصر جهان پا می گرفت (نخستین حکومت دینی دنیای جدید به یک معنا رژیم اسرائیل بود که نادر طالب زاده بعدها به یکی از سرسخت ترین سخنگویان مخالفش در ایران تبدیل شد) . چندی بعد جنگ هم آغاز شد و او با تکیه بر تخصص و دانشی که داشت دوربین به دست راهی جبهه ها شد. با آوینی رفاقت کرد و اندک اندک شد راوی رازهای جنگ. چهره اش هم به کمکش آمده بود. سیمای آرام و چشم های باهوش اش، بی درنگ هر مخاطبی را به تأمل وا می داشت. از کنار او به سادگی نمی شد گذشت. در آن سال های اول، سرگذشتش بیشتر به داستان های صدر اسلام شباهت داشت؛ جوانی از «سرزمین کفر» به گروه مؤمنان می پیوندد. گرچه « نادر»  نه تنها تازه مؤمن نبود بلکه در ایمان خویش یافته‌ی قدیمی اش از بسیاری از ریاکاران بی مایه، مؤمن تر بود و ثابت قدم تر. به همین دلیل و به دلیل جاذبه های شخصیتی و توانائی هایش خیلی زود به صف اول معتمدین نظام پیوست.

این ها البته همه‌ی سرگذشت حاج نادر نیست، که اگر داستان اش در این جا تمام می شد، شده بود یکی از ده ها مدیر فرهنگی کشور و پس از جنگ نیز لابد راهی دیگر می پیمود و چون خیلی های دیگر از یک انقلابی دو آتشه به یک تکنوکرات مصلحت اندیش تبدیل می شد یا به یکی از همین «سوسیالیست های تخیلی» جدید. اما او هنوز به آن چه که می خواست نرسیده بود.  او از آن سوی دنیا نیامده بود که در کشورش به مدیریت و ریاست برسد. او به دنبال رد پای کسی بود که مثل هیچ کس نباشد. به این ترتیب زلزله ی دوم زندگی حاج نادر از زمانی آغاز شد که رفته رفته دریافت بر اساس آموزه‌های ادیان مختلف، جهان با شتابی هراسناک به سوی انتها پیش می رود. «انتهای درک هستی آلوده‌ی زمین» و بازگشت مسیحای وعده داده شده.  انقلاب ایران به نام امام غایب اش عجین شده بود و خود را مهیا کننده‌ی شرایط ظهور می دانست، در فلسطین نیز یهودیان در صدد تأسیس حکومتی در سرزمین موعود بودند تا جنگ آخر الزمان، آن گونه که در تورات آمده است، زمینه ی ظهور مسیحا را فراهم کند. در میان مسیحیان نیز گرایشات آخر الزمانی و پیش گوئی مردان انجیلی از نزدیک شدن روز بازگشت عیسی مسیح، پیروان بیشتری پیدا می کرد. در همین روزگار بود که طالب زاده‌ی مستندساز، به کتابی شگفت انگیز و جنجالی دسترسی یافت. کتابی که با سکوت محض کلیسا مواجه شده بود و از آن پس نیز جز به انکار از آن یادی نشده بود: انجیل برنابا، حواری صدیق و شریف عیسی مسیح. انجیلی که مسلمانان معتقدند نزدیکترین قرابت را با حوادث تاریخی دوران عیسای ناصری دارد، اما کلیسا آن را مثل ده‌ها انجیل دیگری که هر از گاه از گوشه ای از خاک سر بر می آورند تحریف شده می داند و همچنان تنها همان اناجیل چهارگانه ی قدیمی ( متا، مِرقُس، لوقا و یوحنا) را به رسمیت می شناسد. و انجیل سنت بارنابا را با وجود مقام قدیسی که دارد و از حواریون مهم عیسی مسیح محسوب می شود، نوشته شده توسط مسلمانان می داند. کتابی که از بسیاری جهات شبیه به روایت مسلمانان از زندگی این پیامبر بزرگ خداوند است. به این ترتیب تلاش نادر طالب زاده برای به تصویر کشیدن این کتاب شگفت انگیز آغاز شد. و دو دهه طول کشید تا به سرانجام برسد. در این مدت او در کنار دوستان و همراهانش بیشتر خواند و بیشتر یاد گرفت و بیشتر تلاش کرد و هرگز از تلاش دست نکشید. نه آن زمان که با مستند درخشانش از جنگ بوسنی (خنجر و شقایق) موقعیت ممتازی در عرصه‌ی مستندسازی به دست آورد فراموش کرد که «رسالتش» چیست و نه هنگامی که اولین تلاش هایش برای ساختن فیلم از انجیل بارنابا با ناکامی مواجه شد.

زمستان سال 1379، زمانی که طرح ساخت سریال بشیر احمد، بشارت منجی بعدی و مسیح فعلی در تلویزیون تصویب شد، من با معرفی دوستی به عنوان یکی از نامزدهای بازی در نقش مسیح ( آن روزها که هنوز تناسب اندام یکی از صفت هایم بود!) وارد دفتر طالب زاده شدم. او البته پیش از من انتخاب بهتری کرده بود و می دانست مسیح اش همان جوانی ست که سال ها خیابان ها را گز کرده و در خیابان های پترزبورگ و مسکو (محل خدمتش) از مقابل مردمانی که با دیدن اش صلیب می کشیده اند عبور کرده و کارش را رها کرده و آمده تا در نقش مسیح ظاهر شود و به آرزوی دیرینه اش دست یابد. با این وجود حاج نادر از من خواست تا در نقش بارنابایش بازی کنم. نقشی که معلوم نبود دست آخر به چه سر نوشتی دچار خواهد شد. این ها برایم مهم نبود، ریسک کردم و وارد پروژه‌ای شدم که مسیح‌اش بازیگران نقش حواریون را از درون خانقاه ها و مسجد جمکران یافته بود و اطراف خود گِرد آورده بود.

امروز 7 سال از آن روزها می گذرد و من با وجود علاقه‌ی عمیقم به حاج نادر و حسین بهزاده‌ی لس آنجلسی طپش باشد چه شبکه های داخلی و شبکه‌یPRESS TV   و چه ماهنامه ی سینمائی فیلم که تا کنون هیچ گفت و گوئی از نادر طالب زاده در آن منتشر نشده است. (فیلم نامه نویس کار و مردی بی نظیر و یگانه) در این گپ و گفت ِ دَمِ افطار، سعی کردم جانب بی جانبی را بگیرم و علاقه ای را که به او دارم بروز ندهم، با این وجود می دانم که این یک گفت و گوی انتقادی نیست و بیش تر محملی ست برای آشنایی بیش تر با مردی که از بیان عقایدش در هیچ جا ابایی ندارد، چه آن رسانه شبک

 · بیلبوردهای فیلم که توی سطح شهر نصب شد، یک نفر به من گفت: خب انگار این وسوسه ی مسیح طالب زاده هم تمام شد. اما من با توجه به شناختی که از شما دارم می دانستم این اتفاقاً شروع پروژه‌ی بزرگ تری ست. "مسیحای وعده داده شده" ریشه‌ی عمیقی در " تفکرات آخر الزمانی" شما دارد. این ها همه دقیقاً از کی شروع شد؟

کار روی موضوع مسیح از 25 سال پیش با پیشنهاد آیت‌الله قائم‌مقامی شروع شد، چند ماه نیز با شهید آوینی روی این موضوع و انجیل بارنابا کار کردیم. و این همین طور ادامه داشت تا این که در نهایت حدود هفت سال پیش تدارک و تولید شروع شد. چون احساس کردم وقتش رسیده است. پیشنهاد من به تلویزیون ساخت یک سریال شش قسمت بود ولی بعد از فیلم‌برداری تلویزیون پیشنهاد داد که تعداد قسمت ها بیشتر شود. من هم استقبال کردم چون انگیزه ام از ساخت این سریال پرداختن از منظر قرآن به زندگانی حضرت مسیح (ع) بود. چیزی که تا آن موقع و حتا تا همین حالا اتفاق نیفتاده است. اسلام خیلی حرف ها درباره‌ی این پیامبر بزرگ دارد اما متأسفانه جریان های صهیونیستی برخلاف واقعیت، بیشترین سوءتفاهم را دربارة اسلام برای مسیحیت ایجاد کرده اند تا از آن بهره برداری کنند...

· یعنی چی بیشترین سوءتفاهم درباره ی اسلام ؟

یعنی از همان آغاز انقلاب اسلامی سعی شد که اسلام به گونه‌ای از مسیحیت جدا شود.

· یعنی اسلام و مسیحیت وجوه اشتراک زیادی دارند؟

 قطعاً. این بحث ظهور منجی آخرالزمان که دائماً مورد تأکیدشان است - با تأکید خاص بر ظهور دوبارة حضرت مسیح-، در دهة هشتاد میلادی موج جدیدی پیدا کرد. یعنی درست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که منتظر ظهور امام زمان (عج) است.  این حرکت ها باعث شد ما هم در مقابل درباره ی حضرت مسیح روشنگری کنیم. به روایت‌ها هم که رجوع می‌کنید می‌بینید احادیث فراوانی هست به نقل از ائمه معصومین و خود حضرت رسول، که درباره‌ی هیچ پیامبری به اندازة حضرت مسیح شبهه ایجاد نشده. این امر می‌طلبد که مؤمنان و محققان در این باره به صورت ویژه کار کنند به‌خصوص در دوران آخرالزمان و معرفی حضرت مسیح از نگاه اسلام. این کلیت آن‌چه بود که من انجام دادم.

· تا آن جا که من می دانم نگاه شما به حضرت مسیح به عنوان حلقه‌ای از تفکر اعتقادی خود ما در مذهب تشیع است. خب بعضی ها هم می گویند اگر این فیلم نگاه مسلمانان به مسیح است، شما چه حق دارید درباره ی پیامبری از دین و مسلکی دیگر با اعتقادات و اندیشه ی خودتان فیلم بسازید.

جوابم همین است که شما خودت هم گفتی. حضرت مسیح پیامبری است که زنده مانده و مأموریت ویژه‌ای دارد. این تفکر در بین مسیحیت و اسلام خیلی پررنگ است. ولی گذشته از این وجه اشتراک درباره‌ی حضرت مسیح شبهه‌ی بسیاری وجود دارد. بعد از دوهزار سال مسایلی درباره‌اش گفته می‌شود که قرآن خیلی صریح آن‌ها را رد می‌کند. و ما به این شبهات در این فیلم که تولیدش از اتفاقات فرهنگی آخرالزمانی است پرداخته ایم. امروز از جمهوری اسلامی ـ که به بیت‌المال مسلح است ـ چه کالای فرهنگی قابل عرضه ای هست برای جهان غرب و شرق، که به حقیقت آخرالزمان نزدیک باشد و گویای قرابت مؤمنان جهان در آخرالزمان باشد؟ هم ما و هم مسیحیان در روایت‌های‌ دینی و تاریخی مان به کسانی اشاره می شود که به جرگه‌ی نیروهای آخرالزمان می‌پیوندند. این هم یکی دیگر از وجوه اشتراک ماست. من با از قبل با مسیحیت آشنا بودم و بعد از انقلاب می‌دیدم که تبلیغات رسانه های جهانی به عمد در راستای ایجاد تفرقه بین مسلمانان ومسیحیان است. پس دیدم بهترین کار تولید یک اثر جذاب فرهنگی تاریخی است که در آن به این اشتراکات بپردازیم و تحریفات را مطرح کنیم تا بتوانیم در بازارهای فرهنگی و محافل فکری غرب ارائه کنیم.

· دیدی که ما به مسیح علیه السلام داریم به هر حال از نظر کلیسا و مسیحیتی که امروز دین بسیاری از مردم دنیاست رسمیت ندارد. با توجه به حساسیتی که گفتید روی مسلمانان در بین مسیحیان ایجاد شده، فکر نمی‌کنید مطرح کردن این دیدگاه های قرآنی و تازه باعث دامن زدن به اختلافات شود؟

نه. به خاطر این‌که هشتاد درصد مضامینی که در این فیلم مطرح شده، برای مسیحیان شناخته‌شده است. من موفق شدم این قضیه را در پنج محفل در غرب که چهار محفل‌اش در آمریکا بود (پیش از تهیه‌ی نسخه‌ی نهایی فیلم) آزمایش کنم. معتقدم فیلم مسیح از این منظر سوءتفاهم‌ برانگیز نیست اما به هر حال برای هر اثری که حرف و اندیشه‌ی جدی و جدیدی داشته باشد نقشه‌هایی کشیده می‌شود. در عین حال که فیلم حرف قرآن را می‌زند، لحن مهربان و رمانتیکی دارد، مسیحیان این را دوست دارند و با دیدن فیلم کمی هم غافلگیر می شوند چون اصلاً تصور نمی‌کنند که مسلمانان چنین نگاهی به مسیحیان داشته باشند. آن‌ها مسلمان‌ها را دشمن حضرت مسیح می‌دانند. البته این نگاه چند سال است که در حال تغییر است. مثلاً بعد از یازدهم سپتامبر یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در آمریکا قرآن است. این نشان می دهد که آن ها مایلند درباره ی ما بیشتر بدانند و این خواندن و آگاه شدن باعث شده که این شبهات مقداری از بین برود. ولی در مجموع تا وقتی این فیلم را ندیدند اصلاً تصوری از چگونگی نگاه اسلام به حضرت مسیح نداشتند. با این وجود باز من دو پایان برای فیلم در نظر گرفتم. این نسخه‌ای را که الان اکران شده هیچ کس در ایران ندیده است. نسخه‌ی تازه ای از فیلم است. که روایت اسلام و مسیحیت را در کنار هم نشان می دهد.

· یکی از تفاوت های بین دیدگاه مسیحیان و مسلمانان این است که آن‌ها می‌گویند مسیح پسر خداست که به نظر من می‌تواند یک باور نمادین باشد و چندان مورد اختلاف قرار نگیرد، اما مسئلهی دیگر درباره‌ی سرانجام کار مسیح است که بسیار مورد اختلاف است. در اناجیل رسمی می خوانیم که مسیح مصلوب شد و روح او به آسمان ها عروج کرد. ولی اسلام چیز دیگری می گوید.

پروفسور مسیحی معتقدی در آکسفورد می‌گفت که ما نمی‌دانستیم مسلمانان چنین نگاهی به مسیح دارند. می گفت ما آشنا هستیم به این رسم خداوند که پیامبرانش را در لحظات آخر نجات می‌دهد. ابراهیم و پسرش اسماعیل را هم خداوند در آخرین لحظه نجات داد...

· جالب است، آره اسم هر پیامبری که یادم می آید در آخرین لحظات توسط خداوند نجات پیدا کرده است. نوح و ایوب و موسی و یونس و یعقوب و یوسف...

 این اصلاً فرهنگ خداوند است. حالا همه‌ی این‌ حرف ها را ضبط کردم برای مستندی بیست دقیقه‌ای درباره‌ی نشستی که در آکسفورد داشتیم. در آن جلسه هم گفتم که این فیلم (مسیح) برای ما فرصتی بود که نگاه اسلام و قرآن را ارائه کنیم و یک کار آخرالزمانی انجام دهیم. در واقع یک تلاش گروهی بود برای تصویر کردن حضرت مسیح از دید اسلام.

· که می‌گویند بودجه‌ی کلانی هم صرف ساخت آن شده است...

این هم از آن شایعات صهیونیستی است!! متأسفانه عوامل داخلی در این زمینه خیلی فعال‌تر از خارجی‌ها هستند. این تنها فیلم تاریخی ست که پولی برای دکور و لباس اش خرج نشده. ما از دکورهای سریال مریم مقدس و امام علی استفاده کردیم. دکورهای امام علی اصلاً چه ربطی به کار ما می توانست داشته باشد؟ اما ما کوچه ‌پس‌کوچه‌های اورشلیم را در همین دکور فیلمبرداری کردیم به اضافه ی بخشی از دکور مردان آنجلس. برای لباس هم از آرشیو تلویزیون استفاده کردیم. تقریباً تلویزیون سه میلیارد تومان صرفه‌جویی کرد چون من خرج دکور و لباس نخواستم. در مجموع فکر می‌کنم طبق آمار این کار یک پنجم بودجه ی سایر سریال های بزرگ سازمان هم هزینه نداشته است.

· پس چرا این قدر طول کشید؟

یک دلیل‌اش این بود که من چهار پنج سال در بخش تأمین برنامه‌ی برون‌مرزی سیما مشغول کار بودم. دلیل دیگرش هم دغدغه‌ی من درباره‌ی پایان فیلم بود. در این مدت پایان های مختلف را با مخاطبان مختلف آزمایش کردم. طبیعی هم بود، حتی اگر ده سال دیگر هم طول می‌کشید تا برسیم به نتیجه‌ی مطلوب، وقت می‌گذاشتیم. تلویزیون هم با توجه به هزینه‌های کم فیلم که زیر یک میلیارد بود، این تأخیرها را پذیرفت. ما سریالی ساختیم که فکر می‌کنم باید به لحاظ تدارکات، لجستیک و مخارج مورد توجه قرار گیرد. من نمی دانم بقیه‌ی سریال ها چرا این قدر هزینه می کنند، ما با همین بودجه‌ی اندک حرفی را که می‌خواستیم زدیم و مخاطب هم راضی بود.

· تعبیر شما در زمان ساخت این فیلم برایم جالب بود. شما گفتید می‌خواهم یک تعزیه‌ی مستند بسازم. بازیگرها هم جلوی دوربین تقریباً برای حرکت آزاد بودند تا این حس مستند تقویت شود. جدا از این که فیلم به لحاظ بصری فوق العاده است و در سینمای ایران بی نظیر است، به نظر من دو ایراد می شود که حاصل کار گرفت. اول این که بازی‌ها خیلی ضعیف است و این به نظرم به کار لطمه زده.

بله، بازی ها در سطح چندان بالائی نیست. ولی ما چون از اول می‌خواستیم فیلم را دوبله کنیم مبنا را بر این گذاشتیم که با گویندگان خوبی که داریم بازی ها هم تقویت می شوند. البته مجموعه‌ی بازیگران مجموعه ای خوب و من خیلی ازشان راضی هستم، اغلب چهره های بکری دارند که من هم دنبال همین تازگی و دیده نشدن بودم؛ ما اگر می‌خواستیم فیلم را با صدای سر صحنه بسازیم من قطعاً نمی‌توانستم به‌راحتی هر چهره‌ای را می‌خواهم انتخاب کنم. بنابر این اولویت را به تصویر بازیگران دادم تا بازیشان.

· خب این که می گوئید ورود خوبی ست برای ایراد دومی که از نظر من به کار وارد است. سئوالم را می پرسم گرچه می دانم در این فیلم برای شما حرفی که می‌خواستید بزنید از عناصر دراماتیک مهم‌تر بوده. شما حتا همان خط دراماتیک کم رنگی را که از ابتدا در فیلم نامه وجود داشت هم امروز حذف کرده اید. واقعاً به نظرتان درام این قدر مزاحم حرف هائی بود که می خواستید بزنید؟

من فکر می کنم درام در خود تاریخ است. خیلی از مسلمان‌ها فکر می‌کنند مسیح مصلوب شده. همین شبهه‌هایی که وجود دارد درام تاریخی است و کشش ایجاد می‌کند. در سکانس نخست فیلم شما می‌ بینید که خنجرکش‌های مقدس، (یهودی‌های تندرو) برای قتل فرماندار رومی اورشلیم نقشه می‌کشند. شبیه همین وضعی که امروز در عراق و فلسطین هست. خود همین یک مقایسه‌ای بین دیروز و امروز ایجاد می‌کند و درامی در خودش دارد. در میان این داستان، ماجرای پیامبری را می بینیم که تازه ظهور کرده و مردم دارند به او گرایش پیدا می کنند. از طرفی فرماندار رومی که از کاهنان یهود بیزار است و این شخص جدید را نمی‌شناسد با او ملاقات می‌کند. ما یک داستان تاریخی داریم که این طوری شروع می شود. این داستان تاریخی در دل خودش درام دارد. این درام در انجیل و قرآن هم وجود دارد و به نظر من توانائی کشیدن تماشاگر را با خودش دارد. خیلی‌ها بعد از دیدن فیلم به من ایراد می‌گرفتند که چرا این قدر تایم فیلم کوتاه است؟ می‌گفتند ما خیال کردیم که پنج دقیقه گذشته است! بنابراین اگر درام برای ایجاد کشش برای تماشاگر باشد من فکر می کنم که این درام در خود کار نهفته است. نه تنها در مورد فیلم، در سریال 500 دقیقه‌ای اش هم من هر قسمت را که نگاه می‌کنم می بینم تماشاگر را تا آخر دنبال خود می‌کشاند.

· بیست سال پیش شما ساخت فیلم سینمائی انجیل به روایت بارنابا را شروع کردید که پس از مدتی متوقف شد. درباره ی دلایل توقف این پروژه در این سال ها روایت های مختلفی شنیده شده است، از جمله این که گفته می شد کار به خاطر ملاحظات سیاسی حکومت و بیم از واکنش های بین المللی به ساخته شدن فیلمی از روی انجیلی از نظر کلیسا تحریف شده در یک کشور اسلامی متوقف شده است؛ واقعاً دلیل متوقف شدن آن پروژه چه بود؟

بیش‌تر به دلیل اختلاف با تهیه‌کننده بر سر نحوه ی ادامه ی کار بود. اما حقیقتش را بخواهید در آن زمان فضا خیلی آماده ی چنان کاری نبود و احساس کردیم باید صبر کنیم تا زمان مناسبش برسد.

· یکی دیگر از شایعاتی که درباره ی متوقف شدن انجیل به روایت بارنابا شنیده می شد این بود که تهیه کننده کار را به دلیل ناتوانی طالب زاده در کارگردانی چنین پروژه‌ی عظیمی متوقف کرده است.

تلویزیون با دیدن راش های گرفته شده ی آن فیلم بود که به ساخته شدن سریال مسیح رضایت داد، چطور می توانست آن راش ها ضعیف باشد؟ این ها مهم نیست، مهم این است که مسیح امروز ساخته شده و آن فیلم ناتمام هم برای سینمای ایران منشأ برکت و خیر بوده است.

· چطور؟

خب تا آن وقت لباس‌های فیلم های تاریخی همه از جنس تترون‌ بود. همین تترون های ریز بافتی که در لباس های امروزی هم استفاده می شود و همه جا هم هست؛ در صورتی که لباس تاریخی باید پارچه اش دست‌باف باشد. این نکته ای بود که کسی تا آن روز دقتی به ش نکرده بود. من برای ساخت انجیل به روایت بارنابا، قبل از این‌که طراح لباس بیاورم از یک نفر خیاط خواستم برایم پارچه هایی بیاورد که شبیه کتان باشد. رفتند و از بازار، پارچه ای آوردند که بافت درشت داشت و خیلی هم ارزان بود. پارچه ها را در دیگ‌های بزرگ به رنگ‌هایی که می‌خواستم آغشته کردم و بعد لباس دوختیم. همان شد که می خواستیم.  آقای میرفخرایی بعد از این بود که به جمع همکاران ما اضافه شدند و خوب می توانند در این مورد توضیح بدهند. کسی شاید نداند چه تحولی در این کار ایجاد شد به‌خصوص در زمینه ی لباس. بعد از آن بود که توانستند امام علی روز واقعه ساخته شد، با شیوه‌ی ساخت لباس. بسازند، بعد از آن

· گفتید بیست سال پیش احساس کردید هنوز زمان ساخت فیلم تان نرسیده و کار متوقف شد. اما هفت سال پیش که کار را از سر گرفتید دیگر سراغ آن پروژه‌ی قبلی نرفتید، همه چیز تغییر کرده بود...

بله. ببینید، ما در آن زمان فقط انجیل بارنابا را داشتیم که سند بسیار مهمی است در تاریخ. آیت الله طالقانی هم مقدمه‌ی بسیار زیبایی بر انجیل بارنابا نوشته و تحلیل عمیقی از آن کرده است. انجیل بارنابا را غربی ها موفق شدند سانسور کنند. بارنابا از حواریون کلیدی مسیح بود. بارنابا بود که پولس  را به حواریون معرفی کرد. و گر نه حواریون از جمله پتروس او را نمی‌پذیرفتند. غربی ها شایع کرده اند که انجیل بارنابا انجیلی است که مسلمانان بعد از جنگ‌های صلیبی نوشته‌اند در صورتی که پانصد سال قبل از جنگ‌های صلیبی امام رضا (ع) خطاب به کشیش مسیحی می‌گوید در بین شما کتابی هست که کم ترین تحریف را دارد و نزدیک‌ترین به حقیقت است که در آن ده‌ها بار نام حضرت رسول آمده. در قرن چهارم میلادی جسد بارنابا را کشف می‌کنند که روی سینه‌اش انجیلی بوده. می‌گویند انجیل مرقس بوده اما مرقس شاگرد بارنابا بوده. بارنابا اصلاً با سوادترین حواری عیسی مسیح بوده، چه‌طور می‌شود روی سینه‌اش انجیل مرقس باشد؟ به هر حال ماجرا از این قرار است که بارنابا حواری نزدیک مسیح پس از عروج مسیح و آغاز به کار و تبلیغ حواریون، پولس را که زمانی از دشمنان مسیح بود به آن ها معرفی می کند و او هم به عنوان یکی از مبلغان مسیح کارش را آغاز می کند. اما بعداً بین بارنابا و پولس اختلافی ایجاد می شود. همه ی انجیل‌ها به دعوای پولس و بارنابا اشاره می کنند اما علت این اختلاف سانسور شده، همان طور که خود بارنابا و انجیل اش سانسور شدند. دعوای پولس و بارنابا چند دلیل داشته از جمله این که بارنابا به شدت با حلال اعلام کردن گوشت خوک توسط پولس مخالف بود. او خودش از مسیح شنیده بود که خوردن گوشت خوک را حرام اعلام کرده بود، این اصلاً یک سنت ابراهیمی ست اما پلوس می‌گفت اگر این کار را نکنیم مردم به مسیح گرایش پیدا نخواهند کرد. چون رومی‌ها علاقه ی شدیدی به کباب خوک دارند...

· انجیل بارنابا اصلاً اشاره های بسیار مستقیم و بحث های چالشی زیادی درباره‌ی بدعت های پولس در دین مسیح دارد... اما از این ها در فیلم مسیح هیچ نشانه‌ای نیست.

وقتی کار را دوباره شروع کردم نیتم این بود که فقط به بارنابا تکیه نکنم.  در این فیلم حرف ما فراتر از آن است. منظور ما اسلام و مسلمین و قرآن است و ارادتی که به حضرت مسیح دارند و انتظار بازگشت او را می‌کشند و به آخرالزمان با ظهور حضرت مسیح و امام زمان ایمان دارند. این موضوع آخرالزمانی است و کسی باید این کار را می‌کرد و این حرف ها را می زد. اگر کسی پیش از من این کار را می‌کرد من دست به این کار نمی‌زدم ولی چون تأیید چند تن از بزرگان را با خود داشتم و آزمایش هم کرده بودم برای انجام دادن آن تردید نکردم. بعد از ماجراهای فیلم انجیل به روایت بارنابا با سید مرتضی آوینی که همه‌ی راش ها را دیده بود نشستیم دوباره روی انجیل کار کردیم. مسعود فراستی هم کار را دیده بود و همه می‌خواستند کار انجام شود. الان من هنوز آن انجیلی که مرتضی آوینی حاشیه‌هایش را نوشته و سکانس‌ها را تعیین‌کرده دارم و در طول کار خیلی از آن سکانس‌ها را گرفتم. این در واقع یک‌جور وصیت مرتضی بود به من. به اضافه‌ی این که دست خطی هم از آیت‌الله قائم مقامی آمده بود که این کار حتماً انجام شود.

— پس آن سکانس‌هایی که صبح به صبح می‌آمد برای فیلم‌برداری...

خواب نما نبود! مال مرتضی بود. کنارش نوشته بود که «فوق‌العاده است گرفته شود». این‌ها سکانس‌هایی بود که قبلاً درباره‌اش صحبت کرده بودیم. آن انجیلی را که مرتضی کنارش حاشیه نوشته بود بعد از چند سال پیدا کردم و بیشترشان را هم فیلم‌برداری کردیم. از این جهت فکر می‌کنم معارف خاص حضرت مسیح در انجیل بارنابا را در فیلم و مخصوصاً در سریال مسیح خواهید دید. از نظر من مهم این بود که این کار ساخته شود و ایران تنها کشوری بود که موفق به این کار شد. از معجزات این بود که بزرگانی از این کار حمایت می‌کردند و تلویزیون هم در تمام مسیر ساخت سریال از کار حمایت کرد.

— شما از ابتدا عزمتان را جزم کرده بودید برای ساخت انجیل بارنابا، با آوینی و دیگران هم روی همین انجیل کار کرده بودید، اما نتیجه ی کار به صراحت انجیل بارنابا نیست . آیا واقعاً حرف‌های مهم‌تراز انجیل بارنابا برای گفتن داشتید یا هم‌چنان آن محافظه‌کاری لازم وجود داشت که اگر انجیل بارنابا را با صراحت بیشتری مطرح کنیم ممکن است موضع‌گیری کنند؟

در پایان نسخه ی نهایی فیلم می‌بینید که نوشته «ادامه‌ی روایت براساس روایت‌های اسلامی و انجیل بارنابا».  پس یعنی ما به این انجیل اعتقاد داشتیم.  آقای قائم‌مقامی می‌گفتند حتماً اسم انجیل بارنابا را بیاور. تکیه‌ی فیلم به بارنابا در حدی ست که وقتی فیلم را در آکسفورد نشان دادم بحث مفصلی در این باره باز شد و عده ای دنبال این قضیه رفتند که ببیند این انجیل بارنابا چیست. البته با وجود همه‌ی این ها ما باید ملاحظه هم می کردیم چون من می‌دانم که عالم امروز پر از فتنه است. از سوی دیگر فیلم عاشقانه ساخته شده درباره‌ی مسیح.

باید احتیاط می کردیم و از آن سو مهربانی اسلام و قرآن را در نظر می گرفتیم. در این کار سعی شده به مشترکات اسلام و مسیحیت پرداخته شود. این که خدا او را نجات می‌دهد که بد نیست. خداوند صراحتاً می‌گوید که من او را نجات دادم. مسیحی‌ها هم از این حرف قرآن لذت می برند.

نکته ی مهم برای ما این بود که توجه جهان اسلام را به حضرت مسیح در این فیلم نشان بدهیم. ما 25 سکانس از موعظه های مسیح را گرفتیم که در آن ها درباره ی توحید و بشارت ظهور حضرت رسول سخن گفته است. و نیز درباره‌ی  آن‌ چه مؤمن را به ؟ می‌اندازد، که خطابه‌ی منحصر به فردی ست.

— هیچ اثر تاریخی ساخته نمی‌شود مگر این که نگاهی به امروز داشته باشد. قطعاً این کار هم با نگاهی به امروز ساخته شده...

قصه‌ی مسیح قصه‌ی امروز است. اتفاقاً روزی که جنگ بین مردم فلسطین و اشغال‌گران رومی را فیلم‌برداری می‌کردیم روز یازدهم سپتامبر بود. این قصه، قصه‌ی اشغال‌ سرزمینی به دست رومی‌هاست و در همان زمان هم هست که آخرین پیامبر قوم بنی اسراییل به رسالت می‌رسد. در این منطقه از جهان دینی سربرآورده و توسعه پیدا کرده و چنان سریع در حال پیشروی ست که کاهنان یهود نقشه‌ی خاموشی‌اش را می کشند. همان‌طورکه در قرآن و انجیل آمده کاهنان یهود از همان ابتدا قصد کشتن مسیح را داشتند. از نظر من پیام مسیح همان پیام آیت الله خمینی است. انقلاب اسلامی حرکتی بود که در جهان توسعه پیدا کرد و امروز‌ اشغال‌گران در فلسطین آرامش ندارند چون حماس هست. در جنوب لبنان حزب‌الله توانست اسراییل را عقب بنشاند. این ها همه از اثرات انقلاب خمینی ست. آن زمان که ما فیلم‌برداری می کردیم این اتفاقات اخیر نیفتاده بود. اما امروز آمریکا آن‌قدر متساصل شده که مردم خودش را می‌کشد تا بهانه‌ای پیدا کند برای اشغال یک کشور دیگر.  ژنرال پیلاطس (حاکم رومی اورشلیم در زمان ظهور مسیح) ژنرال پتروس ِامروز است که آمده در عراق و کارهای زیادی هم دارد. اما مقابل‌اش اسلام ناب ایستاده. این وسط مردم هستند، عده‌ای طرفدار اسلامند و عده‌ای از حاکم می‌ترسند. یعنی وضعیت اورشلیم زمان ظهور عیسی مسیح با اوضاع عراق امروز و کلاً منطقه مشابه است.

حضرت مسیح آمده بود تحریفاتی که درباره‌ی حضرت موسی شده بود را اصلاح کند و بشارت بدهد به آمدن حضرت رسول و اسلام. ما هم وظیفه داشتیم که فکر و دقت‌مان را صرف کنیم تا ببینیم قرآن از مسیح چه می‌گوید. وقتی دیدیم کتاب و کنفرانس جواب نمی‌دهد با سینما حرف مان را زدیم و جواب هم گرفتیم. ما قصد داشتیم یک فرهنگ را صادر کنیم و این کار با عشق انجام شد. ما مسیح را دوست داریم و منتظر بازگشتش هستیم تا دروازه‌های آخرالزمان را کامل بگشاید.

— این همان چیزی نیست که نئوکان‌ها هم منتظرش هستند؟

نئوکان‌ها مسیحی نیستند. یهودی‌های سکولار هستند که اصلاً اعتقادی به بازگشت حضرت مسیح ندارند. کاخ سفید پایگاه مسیحی است که گوشش به صهیونیست‌های مسیحی است و نیوکان‌ها هدایتش می‌کنند. ملغمه‌ای از فتنه است. آن‌چه که شما اشاره می‌کنید بخشی از مسیحی‌های کمربند انجیلی هستند که از 28 سال پیش این ایده را که آمریکا باید برای ظهور مسیح کاملاً از اسراییل حمایت کند، دارند ترویج می دهند.

من خوش‌حالم که ساخت این فیلم هفت سال طول کشید، چون در این فاصله اتفاق‌های زیادی افتاد و زمینه بازتر و روشن‌تر شد برای کار رسانه‌ای. این فیلم از نظر من یک کار رسانه‌ای ست و اصلاً بی دلیل نیست که من ِمستندساز آن را ساخته ام.

— یعنی همان تعزیه ی مستند...

همزمان که فیلم در تلویزیون تبلیغ می‌شد، فیلمی از من درباره‌ی یازده سپتامبر در PRESS TV تبلیغ می‌شد. برای من فرق نمی‌کرد دروغ درباره‌ی یازده سپتامبر است یا درباره‌ی مسیح. هر دوتا فیلم افشاگری درباره‌ی دروغ است. من در دانشگاه فیلم‌سازی داستانی خواندم ولی وقتی به ایران آمدم دیدم دوست دارم مستند بسازم. این فیلم را هم به این دلیل ساختم که در همه‌ی این سال ها می خواستم درباره‌ی مسیح کاری انجام دهم و حرف هایم را بزنم.

— در جلد قیصر و مسیح  تاریخ تمدن ویل دورانت و نیز در اغلب اناجیل آن صحنه‌ای که پیلاطس دست‌هایش را می‌شوید هست که می‌گوید «تاریخ گواهی می‌دهد که مسیح را نه رومی‌ها که یهودی‌ها کشتند». مسیح در واقع به عنوان اصلاح‌گر دین یهود ظهور می کند. در فیلم شما هم این اشاره ها هست؛ این را اگر در کنار اتفاقات اخیر ایران مثل موضع‌گیری احمدی نژاد درباره‌ی ‌هولوکاست قرار بدهیم، این سؤال پیش می‌آید که آیا قرار است ما امروز هم بگوییم که همه ی فتنه‌ها هم چنان زیر سر یهودی‌ها (صهیونیست‌ها) است؟

امام 27 سال پیش گفتند که رژیم صهیونیستی یک غده‌ی سرطانی است و فتنه ایجاد می‌کند. حرف امام را خا‌خام‌های یهودی هم تأیید می‌کنند. این فیلم از آن فیلم‌هایی است که باید در فلسطین پخش شود. بهتر از هرکسی مردم فلسطین می‌توانند آن را درک کنند. ما قصه‌ی حضرت مسیح را مطرح می‌کنیم. در یک سرزمینی اشغال شده نبی خدا ظاهر می‌شود. او پیروانی دارد، فتنه‌ای از طرف علمای یهود شکل‌ می گیرد و ... . ببینید چند آیه از قرآن و چند جمله از انجیل‌ها دربارة مکر یهود بر علیه حضرت مسیح است. مسیحی‌ها از ترس اسراییل این صفحات را در کلیسا‌ها موعظه نمی‌کنند. این حرف ما است به مسیحی‌ها جیمی کارتر در کتابی نوشته که در کنگره کسی جرأت نمی‌کند اسراییل را نفی کند. برای همین است که می‌گویم این دعوا سر دراز دارد. من یک فیلم محلی نساخته ام، فیلمی ساخته ام که با دنیا بتواند حرف بزند؛ هم کارتر ببیند، هم پاپ ببیند، هم مردم فلسطین و هم مسیحی‌های کمربند انجیلی.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد