مصاحبه با نادر طالبزاده / بخش دوم
همان امکانی که به دیگران میدهند، به نیروهای حزبالهی هم بدهند!/ چرا در مقابل بانکهای ربوی همه سکوت کردهاند؟
بهانههای زیادی برای گفتوگو با نادر طالبزاده وجود دارد. دبیری دومین دورهی جشنوارهی مردمی فیلم عمار، مجری گری و سیاست گزاری برای برنامهی پر بینندهی راز، تدریس در کلاسهای آموزش مستندسازی برای نیروهای جوان حزب اللهی و حتی ثبت نام در انتخابات مجلس نهم؛ ما را به این سمت سوق داد که از نادر طالب زاده دعوت کنیم تا در ظهر یک روز زمستانی در دفتر رجانیوز با او همکلام شویم.
از او دربارهی برنامهی راز و مشکلاتش با صداوسیما پرسیدیم. از خیزش نیروهای جوان انقلابی در حوزهی مستند، از مستندهای خودش و دغدغههایی که دارد؛ و او صادقانه از سوالات بی جوابی گفت که حتی او را به دیدار خصوصی با رئیس جمهور کشانده است تا شاید جواب سوالاتش را بیابد. بخش دوم متن گفتوگوی جذاب و حدوداً یک ساعته با نادر طالب زاده در ادامه آمده است:
چرا پرستیوی حرفهایتر است؟
خیلیها (Press TV) را که نگاه میکنند، میبینند خیلی حرفهای تر از خبر خودمان دارد عمل میکند. نقدهای بهتری هم دارد.
چون بودجهاش 7 برابر است. علتش این است. شما 7 برابر بودجه بدهید و در هر شهری یک خبرنگار بکارید و دفتر خبر داشته باشید، نتیجهاش همین میشود. ایرانیهای متعهد به انقلاب اسلامی که در خارج هستند، آدم میشناسند. مثلاً دفتر لندن، دفتر قویای است. آنها دفتر نیویورک و واشنگتن را هم اداره میکنند.
برداشت من از حرف شما این است که ما در برنامهسازی، مخاطب را دستکم میگیریم.
اصلاً مخاطب داخلی را نمیشناسیم.
آن طرف بودجه 7 برابر میگذاریم، چون مخاطب بینالملل را خیلی مهم میگیریم.
(Press TV) مال ایران است.
بله، ولی برای مخاطب بینالمللی برنامه میسازد.
درست است. من بارها توصیه کردهام که برنامههای خاص (Press TV) را دوبله و پخش کنید. هر چه هم گفتیم، نشده. (Press TV) اتفاق خوبی بود که افتاد، با اینکه هنوز خیلی ایراد دارد، ولی به نظرم اتفاق بسیار خوبی بود. نشان داد که ما میتوانیم. ما در تمام شهرهای دنیا که بحران هست، در تمام جاهایی که دارد اتفاق میافتد، خبرنگار داریم و این خیلی عالی است. من خدا را شکر میکنم. چند شخصیت بینالمللی و شخصیت رسانهای مثل جورج گالووی (George Galloway)(2) خانم ایوان ردلی (Yvonne Ridley)(3)، مثل لارن بوث (Lauren Booth)(4) اینها دارند خدمت میکنند، اما کسی اینها را درست نمیشناسد.
در حوزه بیداری اسلامی هم عملکردش خیلی بهتر از صدا و سیمای خودمان است.
بله، آنجا هم خیلی خوب عمل میکند. دیروز داشتم به مصاحبههایی که (Press TV) از (Occupied Wall Street) نیویورک میگیرد نگاه میکردم، البته دیروز مال لندن بود و خانم مقبلی داشت صحبت میکرد، رفته بود و با افراد مختلف در آن صحنه صحبت میکرد. یکی از مصاحبههایی که گرفته بود، از یکی از خبرنگاران سیاهپوست بی.بی.سی و یکی از معترضین (Occupied London) بود. جر و بحث اینها را با هم که فساد اقتصادی گردن کیست، ضبط کرده بود و نماینده بی.بی.سی کم آورد و عقبنشینی کرد. خانم مقبلی آنجا بود. باید کاری بکنند که برای شبکه خبر هم یک کسی به زبان فارسی این کار را بکند. سر در نمیآورم که چرا اینها مخاطب ایرانی را اینقدر دستکم میگیرند؟ امام خیلی سفارش میکردند که در تلویزیون، خبر را متحول کنید. از سفارشات اکید امام، خبر بود.
ساخت مستند«تقلب واقعی» با سوال خودم شروع شد
در باره مستند «تقلب واقعی» هم صحبت کنید. بازخوردهایش چه بود؟ آیا توانست تصویر مخدوشی را که از ایران ارائه میشد، اصلاح کند؟
«تقلب واقعی» را با آقای محمدرضا محمدینژاد با هم ساختیم. یک کار ژورنالیستی یک ساعته در باره انتخابات بود که برای (Press TV) ساختیم. اول آن را ساختیم و بعد (Press TV) مشتاق شد و گرفت و پخش کرد. در داخل پخش نشد.
پس سفارش (Press TV) نبود؟
نه، خودمان دنبالش بودیم. بهمحض اینکه روز دوم و سوم شد، من خودم شک کردم، چون روزهای اول جمعیتی که در تهران برای میرحسین موسوی میآمد، جمعیت نسبتا زیادی بود. نتایج را هم زود اعلام کردند و من گفتم حتماً تقلب شده. ساختن این فیلم با سوال خودم شروع شد. خودم باید سر در میآوردم که چه شده. بچهها را جمع کردم و همان روز دوم رفتیم وزارت کشور و مصاحبهها را شروع کردیم. با آقای کدخدازاده، محسن رضایی که آنجا آمده بود و شورای خبرگان. مستند با سوال خودم شروع شد. بعد رفتیم در اتاق کامپیوتر که آرا چک میشد، چک کردم. با 10، 20 نفر مصاحبه کردم. بعد رسیدیم به آن 10% شمارش دوباره. مسیری که رفتم مسیر سوال خودم بود و به نتیجه رسیدم و آن شد که شد.
بازخوردها چگونه بود؟
خیلی خوب بود، ولی در داخل پخش نشده.
دوره آموزش مستندسازی/ آموزش نیروهای جنگ روانی حزبالله لبنان
جالب است. به نظر میرسد صدا و سیما خودش بخشی از خودش را بایکوت میکند! شما در مستندسازی سیاسی اقدامات خوبی انجام دادهاید. حالا ظاهراً تصمیم گرفتهاید کلاس بگذارید و آموزش بدهید و این کار را به شکلی گسترش بدهید. سئوال این است که چرا اینقدر دیر؟
من این کار را قبلاً کردهام و همیشه آموزش دادهام. دو سه تا دوره خیلی خوب داشتم. یک دوره لبنانیها را درس دادیم. اولین آموزش عزیزان حزبالله به عهده ما بود. همان کسانی که در حزبالله کارهای ویژه میکردند و جنگ روانی و کلیپسازی، منجمله کارگردان روحالله از شاگردان خود من بود.
یک دوره برای افغانیها گذاشتم. لبنانیها در واقع توفیقی برای من بود، از من خواستند و من قبول کردم و خیلی هم خوشحال شدم و یک دریچه را برایم باز کرد. افغانیها را خودم درخواست کردم که از افاغنهای که در ایران هستند، 40 نفر نخبه در هنرها انتخاب شود که سابقه هنر و ژورنالیسم داشته باشند و دو سال به آنها درس بدهم، چون مدیر باغ فردوسـ مرکز آموزش فیلمسازی ارشادـ بودم، اینها را درس دادیم و الان اکثر مدیران رسانهای خصوصی و دولتی افغانستان اینها هستند و در جاهای دیگر و در اروپا هم همه دارند فیلم میسازند، یعنی کسی را درس ندادیم که مثلاً بعدش برود ماشینفروشی کند، همه فیلمساز شدند.
دوره سوم از بچههای داخل ایران بود که کلاس ویژهای گذاشتیم و همه کلاس فیلمساز شدند. بعد من درگیر پروژههای دیگری شدم و یک دهه گذشت و آموزش ندادم و دو باره دو سال پیش شروع کردم.
دوره اولی را که آموزش دادید، جریانساز شدند؟
خوب بودند. شاید ده تا از آنها افرادی هستند که خیلی فیلم ساختهاند و تلویزیون پخش کرده. اصلاً فکر نمیکردم اینطور بشوند، چون یکی دو ترم بیشتر کلاس برایشان نگذاشتم و مکمل هم برایشان نگذاشته بودیم، ولی همگی اعتماد به نفس فیلمسازی پیدا کردند. این دوره که با مجموعه «راه» و آقای جلیلی گذاشتهایم، یککمی دقیقتر است و تجربه 20، 30 سال آموزش پشت آن است و این تجربه همچنان ادامه دارد.
دانشجویان حزبالهی امروز با سالهای قبل فرق کردهاند/ از بعضی آثار خودم تعجب کردم
تیپ دانشجویان فرق نکرده؟
چرا، این اولین و مهمترین فرق هست. این بچهها تماماً بچههای نخبه اکثراً رشته ریاضی، ولایتمدار و باهوش هستند. من از آقای جلیلی خواستم قبلاً اینها را برای من فیلتر کنند، خبرهها را راه بدهند و باز با خبرهها هم مصاحبه کردم که کدام یکی باشد، کدام یکی برود.
چه شد که نسل عوض شد و اینها یکدفعه آمدند؟
آن زمان هم بودند، ولی ما انتخابشان نکرده بودیم. امکان گزینش نداشتیم. آن موقع امکانی مثل «راه» برایم وجود نداشت که بیایند و گزینش کنند.
این دوره مربوط به چه سالی است؟
76 تا 79. دورههای لبنانیها، افغانیها و ایرانیها.
این علاقمندی بود.
بله، خیلیهایشان هم آدمهای متعهدی بودند، ولی از جنس بچههای امروز نبودند. که تحصیلکرده رشته مهندسی باشند و به یک پختگی رسانهای هم رسیده باشند. من واقعاً نمیدانستم اینجوری هستند. ما فقط کلاس را گذاشتیم که درس بخوانند. بعد بهتدریج کارهایشان درآمد و از بعضی از آثار، خودم تعجب کردم. این روال الان هم ادامه دارد.
چه چیزی باعث شده که بچههای فنیـمهندسی از رشتههای خودشان دور بشوند و به این رشته بیایند؟
اشکالی ندارد. فنیـمهندسیها برای رشته رسانه بهتر هستند.
سیستم گزینش دانشجو برای دانشگاه هنر اشتباه است
چرا از بچههای هنر و رشتههای مرتبط، کمتر در اینجا هستند؟ فضای دانشگاههای ما چگونه است که بچهها را کمتر به این سمت میآورد؟
چند وقت پیش بحثی پیش آمد درباره دانشکده هنر که چرا در رشتههای ما، مثل دانشجوهای قدیم را بیرون نمیدهند؟ من گفتم اشکال از گزینش است. اینها از طریق کنکور میآیند و مثلاً میگوید من اینجا و آنجا قبول نشدم و بالاخره رفتم به رشته هنر. این ورودی خوبی نیست و کنکور هم اصلاً به درد اینها نمیخورد. هنر نباید از طریق کنکور و گزینشهای فعلی صورت بگیرد. باید از طریق دیگری وارد شوند. اولاً باید عشقی از آن طرف باشد. در گزینش باید کسی که واقعاً استعداد دارد انتخاب شود. بعد هم باید وقت گذاشت و درس داد. ورودیها اشکال دارد.
یک روز در خانه نشسته بودم، 4، 5 نفر آمدند در باره 11 سپتامبر با من مصاحبه کردند. چهره و سوالات و نظم این چند نفر مرا گرفت و همان باعث شد که تصمیم بگیرم دو باره بروم و درس بدهم. دیدم همه کاربلدند، دوربین میگذارند، مصاحبه میگیرند، اما فیلمسازی بلد نیستند. مکانیکال(Mechanical) بلد است، بلد است یک آجر درست کند، اما بلد نیست ساختمان درست کند. به فکرم رسید که چه خوب میشد من به این گروه درس میدادم. بعد گفتم 5 نفر که نمیشود، دستکم 20 نفر بشوند. این پروژه، یک سال بعد تبدیل به همین کلاس شد و همان گروه هم بودند که فیلمهای خیلی خوبی ساختند.
همسو نبودن دانشجوهای هنری ما را قبول دارید؟ و اگر پاسخ شما مثبت است، این موضوع از کجا نشأت میگیرد؟ آیا اشکال در همان ورودی است؟
فهم انقلاب اسلامی یک موهبت است. توقع
نداشته باشید همه مثل شما فکر کنند. این یک موهبت است و نمیشود هم آن را
آموزش داد. تا حالا دیدید بشود به کسی آموزش حزباللهی بودن داد؟ یا برو
نمازجمعه؟ نمیرود.
انگار این عرصه بیشتر از عرصههای دیگر مغفول مانده.
مغفول مانده و به آن بیمهری شده.
خود اهالی هنر هم خیلی رغبت ندارند.
اولاً کشور مال همه است، باید به همه رسید. دانشکده هنر باید به آن کسی که سکولار هم هست، برسد. معاونت سینمایی مجبور است به همه سرویس بدهد. هم به آن کسی که میرود کن و جایزه میگیرد، هم به این کسی که عشقش فیلم دفاع مقدس است. مملکتداری همه اینها را دارد.
همان امکانی که به دیگران میدهند، به نیروهای حزبالهی هم بدهند!
ولی آنجایی که انقلاب را جلو میبرد وظیفهمان است که ویژه کار کنیم، نه میخواهیم بیشتر پول بدهیم، نه میخواهیم به آنها مقام بدهیم. باید توجه کنیم آموزشی را که میخواهد به او بدهیم. آموزش میخواهد. نیروهای حزبالهی میگویند همان امکانی را که به دیگران میدهید و فیلمهای آنجوری میسازند، به ما هم بدهید. سی سال است دارند همین حرف را میزنند.
چیز بیشتری نمیخواهد.
نه، چیز بیشتری از آنها نمیخواهد. این ما هستیم که مدیریت نکردهایم. اول گفتهایم اینها بچههای خودمان هستند. بچههای خودمان هستند یعنی چی؟ ما میگوییم فهم انقلاب اسلامی یک موهبت است و خود خدا میدهد. این را هم نمیدانیم که برای چه میدهد؟ بعضیها دارند، بعضیها ندارند. انقلاب که داشت اتفاق میافتاد، در یک خانواده، یکی میشد ضد امامخمینی، یکی میشد فدایی امامخمینی. هر دو هم با هم برادر بودند، کسی هم سر در نمیآورد که این یکی چرا اینجوری شده، آن یکی جور دیگری. برای خود من 20 سال طول کشید تا فهمیدم این یک اتفاق است که در انسان میافتد و ولایتمدار میشود، در دَم هم میشود.
بچه من یا حزباللهی هست یا نیست. حزباللهی نیست به این معنی نیست که اصغر قاتل است. آدمی است که میگوید انقلاب اسلامی هم خوب است و فلان و بهمان، اما من دوست دارم گیتار بزنم یا دوست دارم مهندس برق بشوم، اگر هم بتوانم بروم کانادا بهتر از ایران است. این دیگر دست من نیست که او چرا آنجور نشده. یا آدم اینجوری هست یا نیست. این رمزی است در انقلاب اسلامی: ولایتمداری. اول باید این مسئله تشخیص داده بشود، بعد از آدمهایی که اینجوری هستند، حمایت کنیم، چون انقلاب را میبرند جلو و باید اینها را آموزش بدهیم، کمکشان کنیم. همان امکاناتی را که در اختیار همه میگذارید، در اختیار اینها هم بگذارید. میگوییم همه بچه مسلمان هستند. بله، هستند، ولی کدامشان اینجوری است؟
عمارها مثل فرشتهاند!/ عمار، انسانهای مامورند
این اصطلاح عمار که تازگیها آمده، کدامیک دست خودش نیست، مثل فرشته است، فرشته میدانید اختیار ندارد، باید بنویسد، باید بگیرد، باید ببرد بالا. نمیدانم فرشته در عالم دُخان چه شکلی است، اما میدانم که اختیار ندارد. مأمور است. عمار، انسانهای مأمورند، دست خودشان هم نیست. دارم تعریف را ساده میکنم که میگویم دست خودش نیست و امروز این آدمها کم نیستند که دست خودشان نیست. ما میگوییم همان سرویسی را که به بقیه میدهید، به اینها هم بدهید. خیلی سخت است؟ ما گفتیم به همه اینها نفری یک میلیارد پول بدهید؟ گفتیم برای همه اینها نفری یک بنز (Elegance) بخرید؟ گفتیم همان سرویسی را که به دیگران میدهید، به اینها هم بدهید.
از واحد مرکزی خبر کسی را در جشنواره عمار دیدید؟ اما در جشنواره پروین اعتصامی بودند!
قبلاً که این عدالت برقرار نبوده، حالا برقرار شده؟
حق را باید گرفت. الان هم نیست. در جشنواره عمار از واحد مرکزی خبر کسی را دیدید که آنجا برود؟ در جشنواره پروین اعتصامی بودند، اما در جشنواره عمار نبودند، پروین اعتصامی مهمتر است یا وضع انقلاب اسلامی ایران؟ پروین اعتصامی بنده خدا هم آمده بود در زمانی که تاریک بود، جرقهای روشن کند. اگر واقعاً بخواهیم قدر او را هم بدانیم، باید کاری را که جشنواره عمار میخواهد بکند، بیشتر قدر بدانیم. چند شب پیش قبل از برنامه هفت، دوستان از من پرسیدند: «راستی این جشنواره عمار چی بود؟» جواب دادم: «فیلمهایش فوقالعاده بود. دستکم ده تا از فیلمها فوقالعاده بودند». پرسیدند: «مگر میشود؟» گفتم: «بله، میشود. شما ندیدید». پرسیدند: «جداً؟» گفتم: «جداً!» 5 تا از آنها را دارم به دست خودم میفرستم جشنواره الجزیره. به مدیرش هم گفتهام. به جاهای دیگر هم میفرستیم. این تازه اول کار است. داریم رایزنی میکنیم که بعضی از اینها به امریکا و اروپا برود، چون آنها باید (Dialogue) انقلاب اسلامی را بشنوند. ما باید بایستیم و این حق را بگیریم.
آقای شمقدری در جشنواره عمار گفتند، ما از فیلمهایی مثل 33 روز، شکارچی شنبه، خاک و آتش حمایت کردیم، ساخته شدند، اما کسی نرفت آنها را ببیند.
ایشان حرف خوبی زد، ولی من جوابش را دارم. میگویم فیلمهایی را که این بچهها ساختهاند توی سینما بگذارید، تبلیغ هم بکنید و آن وقت ببینید مردم میروند میبینند یا نه؟ سیدی فیلم را درست کنید ببینید چند نفر میخرند؟ چند تا از مراکز فرهنگی میگیرند و استفاده میکنند. این تازه اول کار است. کارهای اصلی را نکردهایم. ما هنوز به بچههای حزباللهیمان آموزش ویژه ندادهایم که بتوانند فیلم داستانی بسازند. این بچهها چطور با 20 جلسه توانستند این فیلمها را بسازند؟ 20 جلسه هم بگذاریم برای کارهای داستانی.
بچههای جدید همان نسلی هستند که از ما بهترند
خیلی به این بچهها امیدوارید؟
از حدی که فکر میکردم، خیلی بهترند. اینها همانهایی هستند که از ما بهترند. فقط باید به آنها میگفتید که 10 تا کار موفق دنیا کدامند و مهندسی معکوس (Story boarding) چیست؟ تقطیع چیست؟ باید به آنها سلیقه داخل سینما را نشان میدادیم که این کار را تا به حال نکردهایم. مدارس فیلم، فیلمساز میآورد، ولی فیلمساز تربیت نمیکند. فقط هم در ایران نیست، در اکثر جاهای دنیا اینطوری است. دو سال دوره میگذارند و به او (Masters) هم میدهند، ولی فیلمساز نمیشود. بهندرت دانشگاهی پیدا میشود که فیلمساز بسازد، مثلاً (U.S.C) در لوسآنجلس میگویند این کار را میکند. یا یکی دو دانشگاه که در خود هالیوود است که کارگاهی است و زیر نظر استاد جلو میرود.
در اینجا هم باید یک دوره دو ساله بگذاریم. بگذارید بشود، بعد میگویم.
شما در این سینما فیلم و سریال ساختهاید، تدوین کردهاید و به هر حال در این میدان بودهاید. به نظر شما چرا سینمای ما دارد به سمتی میرود که نهتنها قشر متدین که حتی اقشار طرفدار سینما هم از آن ناراضی هستند. کمیسیون فرهنگی مجلس باید این کار را درست کند؟ قانون میخواهد؟ کار یک نهاد است؟
نه، سینما آموزش است. دهنمکی در جشنواره عمار رفت آن بالا و حرف خوبی زد. گفت: «من آرزو داشتم یک فیلم را در حین ساخت ببینم، ولی هیچ کارگردانی اجازه این کار را به من نداد». یعنی حتی دهنمکی میخواست بیاید کلاس دکوپاژ، کلاس یک کارگردانی را ببیند، ولی کسی برایش سفره را پهن نمیکرد.
در این سیسال در بین بچهمسلمانها اصلا تربیت نیرو نشده
شنیدم که در باغ فردوس برای تعداد خاصی چنین امکاناتی بوده.
بله، آخرین دوره باغ فردوس خود ما بودیم و این کار را هم کردیم. تنها جایی که خروجی خوب بود، کلاسهای معروف به کلاسهای پنجشنبه بود که برایم مهم نبود شخص دیپلم دارد یا فوقلیسانس. آن کلاس را هم هر کسی که میخواست بیاید، آمد. من انتخاب نکردم. بعدها که این دوره جدید را راه انداختیم، کلاسهایی بودند که گزینش شدند. مثلاً دورهای که افاغنه بودند، گزینش شدند و از شعرا، نویسندگان، خبرنگاران و کسانی را که چنین سوابقی داشتند، انتخاب کردیم و درس دادیم.
مهمترین چیز، تربیت است. ما نیرو تربیت نکردهایم. دائماً میگوییم چرا این جور فیلمها؟ یک عده از بچه مسلمانها رفتند و فیلمهای جشنوارهای ساختند. بعضیها که اصلاً آن طرفی افتادند و با اصل موضوع مخالف شدند، بعضیها هم در همان حوزه گیر کردند. شما که بچه بسیجی هنرمند بااستعداد مسلمان برای سینما تربیت نکردید. اگر کرده بودید من در جریان بودم. در این بیست و چند سال درست در وسط میدان بودهام. ما این کار را نکردهایم. نه دانشکده هنر این کار را کرد، نه حوزه هنری، نه صدا و سیما و الان ما دنبال این کار هستیم.
چرا دانشکده صدا و سیما خروجی مفیدی ندارد؟
صدا و سیما دانشکده دارد. چرا در این حوزه کار نکرده؟ گیر کار کجاست؟
برای اینکه نحوه انتخاب دانشجویی که برای درس خواندن میآید، نحوه صحیحی نیست، هنری نیست. بعد از اینکه یک آدم هنرمند در رشته سینما وارد شد، در یک سال اول فقط باید بخشهای مکانیکی را بخواند، سال دوم شروع کند به تولید و در سال سوم یک استاد انتخاب میکند که معمولاً کارگردانی است که دائماً دارد کار میکند. دو سه نفر باید بروند کنار یک کارگردان مشهور بایستند و یک سال با او باشند.
در این 33 سال شما چنین روشی را شنیدهاید؟ اصلاً نیست. روسیه این را دارد. مدرسه فیلمسازی روسیه 5 سال است. در سال چهارم یک کارگردان به عنوان استاد انتخاب میشود و کنارش میایستید و با شیوه استادـشاگردی چیز یاد میگیرید. وقتی وارد شدید، استاد بالای سرتان است. چهار سال با آن استاد هستید. من دو سه بار به آن دانشگاه رفتهام. روسها در اینجور چیزها خیلی مکتبی هستند. سینما و تلویزیون قوی دارند. کارهایشان قوی است. من معتقدم ایران هم چنین محیطی را میتواند داشته باشد. هنوز ما زندهایم و نمردهایم و کار آخری که باید بکنیم، همین است. به نظر من این تربیت خیلی مهمتر از فیلمسازی است و این انجام میشود. ما فراوان آدم مستعد داریم که میتوانند در این زمینه کمک کنند. همه اینها را بعد از سال اول به کار میگیریم. از دوستان خودمان، کارگردانهای بسیار خوب مسلمان کمک میگیریم که این نسل جدید آموزش فیلمسازی دراماتیک ببیند. بهجای قول دادن باید کار کنیم. باید طراحی کنیم که چه کار باید بکنیم، چون وقت نیست.
اگر احساس کنم در مجلس نمیتوانم کاری کنم به سرکار اصلیام برمیگردم
این دغدغه آموزشی را چگونه میخواهید با دغدغه نمایندگی جمع کنید؟
نمایندگی را فقط اسم نوشتم. یککمی میرویم جلو بعد ببینیم چه میشود. من کارم رسانه است. تازه اگر احساس کنم که آنجا نمیتوانم کاری بکنم که نمیمانم. در ظرف همین یکی دو ماه معلوم میشود که قرار است آنجا چه خبر باشد. میدانید که برنامه «راز» یک (Talk Show) عادی نبود. فکر میکردید یک برنامه سرگرمکننده است، ولی ما هدف داشتیم. در اینجا هم یک هدفی داریم و اگر احساس کنیم که نمیشود، نمیرویم و برمیگردیم سر کار اصلیمان. هدفم مهمتر از هر کاری است.
در این باره صحبت میکنید؟ مثلاً اعضای کمیسیون فرهنگی در مجلس قبل نظارت بر عملکرد صدا و سیما را تصویب کردند که کار بسیار مهمی بود.
من فقط دغدغه کار فرهنگی ندارم، آموزش و پرورش، آموزش عالی، بحث اقتصاد مردم، تأمین اجتماعی، بیکاری، بهداشت مردم و...، چون دوستان مستندساز و برنامهساز زیاد داریم، همه اینها را بهوسیله کمک از آنها باید مطرح کرد. در بحث سیاستهای خارجی، ارتباط، یعنی اینکه چگونه باید تعامل کنیم؟ من در این زمینه نظر دارم. کجاها کوتاه آمدیم؟ از ظرفیتهای جمهوری اسلامی در خیلی جاها استفاده نشده. نسبت به همه اینها نظر و فکر دارم. سالهاست به اینها فکر کردهام. حالا اگر رفتیم داخل مجلس و توانستیم کاری بکنیم که کار میکنیم، اگر دیدیم نمیشود، راهی برای فرار پیدا میکنیم!، چون آمدیم کمک کنیم نه اینکه نماینده بشویم.
جسمم هم الان خیلی سالم نیست، ولی حس میکنم یک کارهایی باید انجام بشود که نشده
فکر نمیکنید آن ساختار وقت شما را بگیرد؟
قطعاً وقتگیر خواهد بود. من الان که از خواب بیدار میشوم، برنامههایم دست خودم است، کارمند جایی نیستم. آنجا بروم اذیت میشوم. جسمم هم الان خیلی سالم نیست، ولی حس میکنم یک کارهایی باید انجام بشود که نشده. چیزهایی باید گفته میشده که نشده. دنبال این موضوع هستم که اگر بشود، این کار را انجام بدهم. در تمام حوزهها حرف دارم. در موضوع امنیت حرف دارم. شش سال پیش به همه مسئولین گفتم. رئیسجمهور وقت را که اصلاً پیشش رفتم. از سفر خارج آمده بود و گفتم به این دو سه نکته دقت کن، اینها نکات مهمی هستند. مثلاً همه جای رسانههای غرب برای معرفی ایران از آقای احمدینژاد به عنوان یک آدم غیرمنطقی دیوانه یاد میکردند، در صورتی که ایشان آدم منطقی و حزباللهی است. کاری به مسائلی که اخیراً پیش آمده، ندارم، ولی بهطور کلی در فضای 6، 7 سال پیش به ایشان گفتم: «چرا یک بار سخنرانی نمیکنید و نمیگویید که من هیچوقت نگفتهام باید اسرائیل را با بمب اتم از روی زمین محو کرد؟ چون همه جا میگویند که شما گفتهاید من با بمب اتم، اسرائیل را از روی زمین محو خواهم کرد. یک بار بیایید بگویید من این را نگفتهام. چرا نمیگویید؟ نکند خوشتان میآید؟» گفتم: «همه جای دنیا عکس شما را میزنند و میگویند شما گفتهاید که با بمب اسرائیل را میزنید. اولاً شما نگفتید اسرائیل باید نابود شود و امامخمینی گفت. بمب اتم هم نگفت، گفت اسرائیل باید محو بشود. یک بار بیا و صریح و صاف و پوستکنده بگو». از ایشان خواهش کردم. اینها چیزهایی است من توی آنها ماندهام. ایشان سه ماه بعد در مصاحبه مطبوعاتی در باره هولوکاست گفت: «من هیچوقت نگفتهام که اسرائیل باید با بمب اتمی محو شود». بعد از این مصاحبه، شما نمیدانید چند خبرنگار و روزنامهنگار امریکایی که مخالف سیاستهای امریکا هستند، به نقل از ایشان این را گفتند که ایشان هرگز نگفته بمب اتم، چرا این دروغ را میگویید. این حرف امامخمینی بود در 28 سال پیش. ایشان این همه مشاور دارد، در این وزارت امور خارجه با این عرض و طول یک نفر پیدا نشده این حرف را به ایشان یادآوری کند؟ من سوالم این است، مشکلم همیشه در این مملکت این است.
چرا در مقابل بانکهای ربوی همه سکوت کردهاند؟!
کدام سوال؟
این همه آدم توی این مملکت هست، یک نفر نمیتواند تشخیص بدهد که این بانکها از دَم رَبَوی هستند؟ همه سکوت کردهاند. دیروز در رادیوی معارف ـکه رادیوی خیلی خوبی است و همیشه وقتی توی ماشین هستم، گوش میدهمـ شنیدم در یکی از بخشهای خبری با یک کسی راجع به اقتصاد اسلامی مصاحبه میکردند، گفت آقا وقتی بانکها رَبَوی هستند، درباره اقتصاد اسلامی صحبت نکنید. امام گفت درست کنید، آقا گفت درست کنید، اساتید گفتند، خب درستش کنید دیگر. همه مثل اینکه یکجورهایی توی این قضیه نفعی دارند. پرسیدم: «چرا سایتها نمیآیند از ما حمایت کنند؟ چرا روزنامهها نمیآیند؟» دیدم کنار همهشان تبلیغ انواع و اقسام بانکهاست! گفتم عذر میخواهم خوب است ما را نکشتند که گفتیم همه بانکها ربوی هستند. اینها پای کار نیامدند. میخواهم بگویم این چیزها را سر در نمیآورم که چرا اینجوری است؟
حسنهای فتنه88/کسانی که ولایتمدار نیستند، اصلا حزبالهی نیستند
فتنه 88 چند تا حسن داشت. یکی اینکه حوصله همه سر رفت. آنهایی که 30 سال شعار میدادند و در رأس قدرت بودند، یککمی رفتند کنار. وقت همه را این همه مدت گرفتند. بحث ولایت به شکل جدی مطرح شد. ولایتمداری به شکل جدی مطرح و تفکیک شد. آنهایی که ولایتمدار نیستند، اصلاً حزباللهی نیستند.
نظر سنجی در مورد رییس جمهور بعدی جمهوری اسلامی ایران در وبلاگ جبهه
http://shahadat4.blogfa.com
سلام آقا جون اگه میشه ایمیل آقای طالب زاده رو بدید من با هوشون کار دارم خیلی مهمه
سلام علیکم.
خدا قوت. وبتون عالیه.
من به عنوان یک بسیجی از طرف داران سرسخت طالب زاده ام. اینجا همون جاییه که دنبالش بودم. به عنوان نظر:سعی کنید کلیپ های جم و جورتر از قسمت های حساس راز رو جمع آوری کنید و همچنین کلیپ های زیبای برنامه راز رو در دسترس بذارید.
مایل به تبادل لینک هستم. حتما به من هم سر بزنید.
یا علی.